loading...

آئین مستان

امام حسن عسکری,روضه امام حسن عسکری,متن مداحی شهادت امام حسن عسکری,متن مداحی امام حسن عسکری,مداحی شهادت امام حسن عسکری,مداحی امام حسن عسکری,متن روضه همراه با صوت

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2236 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1751 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1293 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 696 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 633 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 609 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3494 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6712 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2844 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3823 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3241 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3569 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4141 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3678 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7262 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4952 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5894 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4372 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5539 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4182 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 597 زمان : نظرات (0)

حاج مهدی سلحشور

 

بسم الله الرحمن الرحیم

خدا رو صد هزار مرتبه شکر میکنیم که سال دیگه، محرم دیگه، ذره پروری دیگه، منت به سرمون گذاشتن و تونستیم امسال هم در خیمهٔ سیدالشهدا و در جمع عزاداران آن حضرت نفس بزنیم، حسین حسین بگیم و اقامه عزای اون حضرت بکنیم، یه کلام اقتدای به مادرش فاطمه زهرا کنیم.

زمانی که هنوز راه کربلا باز نشد بود، حاج اصغر آقا زنجانی آه میکشید میگفت: آه، کربلا رفتن هم یه افسانهُ؛ کی باورش میشد ما کربلا بریم، کی باورش میشد با پای پیاده بریم، کی باورش میشد دست جمعی بریم، امشب نیت کنید بگید: ان شاالله به زودی زود محرم تو کربلا ان شاالله برگزار کنیم، کنار حرم ابی عبدالله، با رهبرمون ایشاالله، با امام زمانمون ایشاالله، زائرشید از همین جا....

بعد منزل نبود در سفر روحانی

السَّلٰامُ عَلَيْكَ يٰا اَبٰا عَبْدِ اللهِ ، وَعَلَى الْاَرْوٰاحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنٰائِكَ ، عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهٰارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ

دیدی میخوای وداع کنی از حرم ابی عبدالله میای بیرون، عقب عقب میای این جمله رو میگی، یعنی منو دوباره کربلا بیار.....

وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيٰارَتِكُمْ ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ ، وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ، وَعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْنِ ، وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْن

بگو یا صاحب الزمان آجرک الله آقا جان، قربون شال عزات برم آقام آقام آقام، خدا رحمت کنه رفتگانمون، بزرگانمون، علمامون، پدر مادرامون، همشون سر سفره ابی عبدالله فیض ببرن طبق های نور از این جلسه به روحشون عاید و واصل شه

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ...

نی، ناله کرد و باز ترنم، شروع شد

فصل هبوط آدم و گندم، شروع شد

دریای بی‌کران شهادت، که موج زد

توفان نوح بود و تلاطم شروع شد

از برکه‌ٔ غدیر، محرم طلوع کرد

سر مستی حبیب هم از خُم شروع شد

باران اشک شیفتگان غم حسین

تا گفتم السلام علیکم شروع شد

روح دعا، به نام اباالفضل چون رسید

غوغایی از توسل مردم شروع شد

وقتی گلوی نازک گل شد نشان تیر

لبخند باغبان و تبسم شروع شد

از اشک و خون اگرچه وضو می‌گرفت عشق

از تربت شهید تیمم شروع شد

ای آسمان مصیبت عظمای اهل بیت

از قتلگاه عصمت پنجم شروع شد

فصل به خون نشستن گل‌های باغ وحی

از آیه‌ی لیذهب عنکم شروع شد

شما نگاه کنید بچه زیر هفت سال فقط محبت میخواد، فقط دست نوازش میخواد، فقط توجه میخواد، فقط احترام میخواد، باید بغلش بگیری دست نوازش به سرش بکشی، بچهٔ سه چهار ساله تبعش اینه غیر از این باشه جای سوال داره....

با آنکه باغ گل به محبت نیاز داشت

باغ گل بردار به جاش بزار رقیه..... باغ گل رو بردار به جاش بزار سکینه....

با آنکه باغ گل به محبت نیاز داشت

با تازیانه، ناز و تنعم شروع شد

وقتی دل ستاره‌ٔ محمل نشین شکست

آخ زینب...

وقتی دل ستاره‌ٔ محمل نشین شکست

با ماه روی نیزه، تکلم شروع شد

همه دل نگرانی مسلم وقتی اومد وارد کوفه شد اون وقایع رو دید، همین بود، اصلا نگران خودش نبود. طعنه زد به مسلم گفت: ترسیدی داری گریه میکنی؟ مرد که گریه نمیکنه؛ گفت: تو چی میفهمی من برا چی دارم گریه میکنم، من دارم به این پشت بام ها نگاه میکنم میگم: زینب.... به کوچه ها نگاه میکنم میگم: زینب... دارم مجسم میکنم با دسته بسته خواهر حسینُ باید تو این کوچه ها بگردونند؛ اینجا شنیدم یه محله یهودی نشین داره، من میدونم این خانواده گذرش به این محله هم میفته؛

کاش می شد بنویسم که گرفتار شدم

مثل خورشید گرفتار شب تار شدم

مرد این شهرم و به پیر زنی مدیونم

این هم از غربت من بود که ناچار شدم

مسلم فقط نگرانیش همینه، و الی شمشیرها بیاید، نیزه ها بیاید، سنگ ها بیاید، غربت بیاد، تنهایی بیاد؛ اما نگران این یک جمله اس....

من نمی خواستم علت دلواپسی

معجر زینب کبری شوم، انگار شدم

من در این خانه، تو در خانه خولی

تازه با تو همسایه دیوار به دیوار شدم

کاش می شد بنویسم کفنی برداری

کفنی نیست اگر، پیرهنی برداری

حسین....

داره میجنگه تو کوچه، اما مردانه داره میجنگه، اون نانجیب خبر رسوند به دارالعماره، نیروی کمکی بفرست بیاد، این همه آدم نمیتونید از پس یکی بر بیاید، بیا نگاه کن ببین مثل شیر داره میجنگه، کسی یارای مقابله با این آدم نداره، نیرو بفرستید، کمک بفرستید بلکه بتونیم کاری کنیم، مردانه و شیرآسا به قلب این روباها میزد اونا رو پراکنده میکرد؛ لذا ایستاده، تکیه به دیوار داده داره عرق پیشانی پاک میکنه، بعضی از مقاتل مینویسن طوعه بازم مردونگی کرد، با هر زحمتی بود یه ظرف آبی از خونه آورد، برسونه به مسلم اما بین راه نذاشتن آب برسه به مسلم، این اولین جا که یه نفر برای یه غریب تشنه میخواست آب ببره، اما مانع شدند نذاشتن، اما دومین جا کنار دارالعماره یه وقتی لب های خشک مسلم رو دید، ظرف آبی برا مسلم آورد، تا سه مرتبه این ظرف آب نزدیک دهان برد هر بار پر خون شد، سرش بالا کرد گفت: تقدیر الهی بر اینه قرار من تشنه برم، ظاهراّ قرار اقتدا کنم به حسین، اما اینجا که دامن عربی بالا زده عرق پیشانی پاک کنه یه سنگی به پیشانی مسلم خورد خون تمام صورت آقا رو گرفت این خون پاک میکرد، بازم شباهت به حسینه: شب اولیه تمام همه توانت جمع کن معلوم نیست شب دوم باشی؛ میگه: دیدم حسین دامن عربی بالا زد، خون رو پیشانی پاک کنه، یا صاحب الزمان... یه مرتبه حرمله دست به کار شد، با تیر سه شعبه به سینهٔ ابی عبدالله زد، بسم الله و به الله الی ملت رسول الله؛ هر کاری کرد تیر از جلو در بیاره نشد، تیر از پش درآورد، یکی جلو چشم زینب رو بگیره، هی صدا میزنه برادرم، عزیز مادرم حسین....

ان شاالله کوفه سینه بزنیم از کوفه بریم کربلا، آرزو به دلا ببینیم از مسلم یه اربعین کربلا می تونیم بگیریم امسال، با پای پیاده به سمت حرم حسین دست جمع اونجا ناله بزنیم. بگو حسین....

 روضه شب اول محرم و شهادت مسلم بن عقیل (ع) - نی، ناله کرد و باز ترنم، شروع شد- حاج مهدی سلحشور

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 792 زمان : نظرات (0)

دکتر میثم مطیعی

بسم الله الرحمن الرحیم

اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَیْكَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِكُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

چه می شود که مرا هم صدا کنی شب دوم

خودت بساط عزا را به پا کنی شب دوم

حسین....

منی که توبه نمودم ز معصیت شب اول

امشب هم توبه كنیم:بالحسین: الهی العفو...به سر بریده ی آقا: الهی العفو...به اون سر مقابل زینب: الهی العفو.....

منی که توبه نمودم ز معصیت شب اول

چه می شود که برایم دعا کنی شب دوم

به دست و پات می افتم فقط به شوق همینکه

مرا ز بند تعلق رها کنی شب دوم

نهیب میزنم امشب فقط به خود که مبادا

گره ز روضه ی سربسته وا کنی شب دوم

ای حسین........ آقام آقام،حسین.... آقام آقام

برادرم، این سرزمین غم کجاست؟

این بوی سیب که میرسه چه آشناست

چشام سیاهی میره ایهاالغریب

خیره شدی چرا به گودالی عجیب؟

چقدر نگات، شبیه مادره

دلم میگه، منزل آخره

ترسم اینه، بعد داداش حسن

سایه ات از سرم بره

كربلا، مَوْضِعُ کَرْبٍ وَ بَلأ

اِبْنِ اَعْثَم کُوفی در اَلْفُتوح روایت كرده:آقا وقتی منزل عُذَیبِ الهَِجانات رسید نامه ی عبیدالله اومد كه: به حسین سخت بگیرید،یه وقت نذارید آب به دستش برسه.میگه:آقا از خیمه بیرون اومد،همین روضه اگه باشه بسه: خَرَجَ الحُسَینُ علیه السلام و َوُلدُهُ وإخوَتُهُ وأهلُ بَیتِهِ رَحمَةُ اللّه ِ عَلَیهِم بَینَ یَدَیهِ بچه های حسین ایستادند،برادراش،خانواده اش، یارانش. همین یه جمله روضه است فَنَظَرَ إلَیهِم ساعَةً وبَكى. من نمی دونم چرا اینها رو نگاه كرد آقا شروع كرد های های گریه كردن.شاید صورت رقیه رو نگاه كرد،بابا قربون صورتت برم. شاید دستای علمدارش رو نگاه كرد،زینب قربون حجابت برم،زینب زینب. آقا گریه كرد. یادگار برادرش رو نگاه كرد گریه كرد.آقا به همه نگاه كرد شروع كرد بلند بلند گریه كردن،همین جا خیلی حرفه بعداً هم چند جای دیگه گریه كرد،یه جای دیگه هم خیلی گریه كرد" فلما رآهُ الحسین علیه السلام مَصْروعاً عَلى شَطِ الفُرات  وَبَكى بُكاءً شدیداًوقتی حسین دید برادر كنار نهر افتاده شروع كردگریه كردن" بچه هاش رو نگاه كرد،برادراش رو نگاه كرد،گریه كرد،دست ها رو بلند كرد: اللّهُمَّ إنّا عِترَةُ نَبِیِّكَ مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله. خدا ما اهلبیت پیغمبریم. وقَد اُخرِجنا وطُرِدنا عَن حَرَمِ جَدِّنا، وتَعَدَّت بَنو اُمَیَّةَ عَلَینا، فَخُذ بِحَقِّنا خدا حق مارو بگیر وَانصُرنا عَلَى القَومِ الكافِرین دعا كه تمام شد صاحَ الحُسَینُ علیه السلام فی عَشیرَتِهِ صدا زد حسین حركت كنید ورَحَلَ مِن مَوضِعِهِ ذلِكَ از عُذَیب الهِجانات بیرون آمدند حَتّى نَزَلَ كَربَلاءَ اقا رسید كربلا ثُمَّ أقبَلَ إلى أصحابِهِ برگشت سمت یارانش یه سئوال كرد أهذِهِ كَربَلاءُ؟ آیا این جا كربلاست؟ فَقالوا: نَعَم. آقا جونم اینجا كربلاست صدا زد اِنزِلوا پیاده بشید .مثل فردا هذا مَوضِعُ كَربٍ وبَلاءٍ هاهُنا مُناخُ رِكابِنا، ومَحَطُّ رِحالِنا اینجا بار و بُنه رو زمین میذاریم وسَفكُ دِمائِنا. خون مارو اینجا روی زمین می ریزند فَنَزَلَ القَومُ همه پیاده شدند وحَطُّوا الأَثقالَ ناحِیَةً مِنَ الفُراتِ بار و بنه ها رو در ناحیه ای ازنواحیه ی فرات فرود آوردند...اینجا زینب به آقا خطاب كرد،حالا نوبت امام حسین ِ،می خواد جواب بده:

برادرم، این سرزمین غم کجاست؟

زینب من، اینجا زمین کربلاست

منای قربونیای راه خداست

آروم میگم خودت تا آخرش بخون

اصغرهم اینجا میکشن به خاک و خون

گُر میگیره، یكی یكی خیام ما

سیلی میشه، مرهم درد بچه ها

شام دهم، میای تو قتلگاه

میبینی جسمی سر جدا

میخونی، هذا حسین بالعرا

زینب یه صدای دیگه ام شام دهم میاد:

بُنَیَّ، آبت ندادن اَشقیا

خیمه زدیم کنار ساحل فرات

همین روزاست که خون میشه دل فرات

همین روزاست که می برن گهواره رو

همین روزاست که میکشن گوشواره رو

تنها میشی میون کوچه ها

مثل مادرم میشی زینب،كوفی ها تو كوچه گیرتون میندازن

امون از این مردم بی حیا

حسین..... وقتی اومد كربلا همه محرم ها همه دور زینب بودند،هر موقع از محمل پیاده میشد، علی اكبر می اومد، عباس ام البنین می اومد، دور و بر بی بی رو می گرفتند،در اوج عزت و احترام، اما بمیرم این روزگار چی به سر این خانم آورد. چرا این حرف رو می زنی؟آخه یه روزی رسید یكی یكی زن و بچه رو سوار كرد،اما یه وقت نگاه كرد دید یه محرمی نداره ، نگاه كرد به اون بدن پاره پاره صدا زد حسین جان:

 محرم زینب ببین نامحرمان گرد منند

من به صورت میزنم اینها همه كف می زنند

حسین......

روضه شب دوم محرم - چه می شود که مرا هم صدا کنی شب دوم - دکتر میثم مطیعی

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 472 زمان : نظرات (0)

حاج محمود کریمی

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ ..........

خوب است روضه، روضه ی ارباب بهتر است

از این جهت كه گریه كن روضه مادر است

باید كه طفل اشك بیاید به گونه ام

وقتی كه پلك دست به سینه دَم در است

سر روی شانه ، چون كه به ذكرت بلند شد

سر نیست،واعظی است كه بر روی منبر است

ای سر بریده بعد تو سر در مرام ما

از نوكران خاص درگاه حیدر است

حق می دهم اگر ببرد ارث از پدر

گریه كن حسین برایم برادر است

بالاترین سمت در این خانه نوكری است

این اعتبار حسرت سلمان و قنبر است

نوكر بهشت هم برود نه بدون شك

نوكر بهشت هم نرود باز نوكر است

وضع خوبی نداشت، مشهور بود به فساد،بعد مدت ها بهش گفتند:چرا اینقدر كارت شده گریه؟ گفت:من بدهكار حسینم. چی شده؟ بعد از مرگش این ماجرا رو نقل كردند. وضع خوبی نداشت، مشهور بود به فساد، همه می شناختنش به روابط نامشروع، فلان زن اسمش سر زبون ها بود. یه روز توی خونه اش دید آتیش نداره برا غذا درست كردن،همسایه ی بغلیش روضه داشت،وارد خونه ی همسایه شد، دَرب خانه ای كه روضه بود باز بود، رفت،میگه:رفتم تو خونه دیدم همه مشغول عزاداریند، اومدم مقداری آتیش از زیر دیگ بردارم، دیدم اینقده دارند گریه می كنند از غذا غافل شدند، زیر دیگم داره خاموش میشه، خاكستر گرفته، خم شدم با دستام یه مقدار آتیش رو جابه جا كردم، دو سه تا هیزم گذاشتم زیر آتیش اینها گرسنه نمونند، یادشون رفته اصلاً غذا رو آتیشه،بعد كه داشتم هیزم هارو جابه جا می كردم، یه مقدار دستم هم سوخت، خم شدم،فوت كردم، دوباره آتیش رو عَلم كردم، یه مقدارم آتیش برا خودم بردم خونه غذام رو گذاشتم، خوابم برد، خواب قیلوله، هر روز یه ذره خوابی هم میرفتم، تو عالم رؤیا دیدم دارند من رو طرف آتش می برند، كشان كشان، فَیُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِی وَالْأَقْدَامِ. یه عده موهام رو گرفتند،فرشته های عذاب پام رو گرفتند، دارند می برند بندازند توی آتیش،یه صدایی بلند شد، كجا می بریدش؟گفتند:این زن زانیه است، باید بندازیمش توی آتیش، حكمش آتشه.گفت:من اجازه نمی دم. دستش رو نگاه كنید برا من سوخته. برای غذای من زحمت كشیده.من رو رها كردند، احترام كردند به اون آقا. به من گفتند:برو خدا رو شكر كن كی بدادت رسید. به اون آقا هم گفتند: هر چی شما بگید،شما پسر ساقیه كوثرید. افتادم به دست و پای این آقا گفتم:آقا شما كی هستید؟ فرمود:من حسینم.امروز اومدی غذای من رو گرم كردی.

 فاطمه مدیون كسی نمی مونه،هر كی برا حسینش گریه كنه،زهرا كمكش میكنه،هر كی برای حسینش سینه بزنه زهرا هواش رو داره،هر كی از خوابش بزنه فاطمه تو خواب قبرش فاطمه كمكش میكنه. روز قیامت سرت رو بالا میگیری،شما كی هستید؟ ما گریه كن های حسینیم.چه كار كرده با دل های شما فاطمه. همه ی شما دعوت شده ی فاطمه اید. یه عده قرار بوده بمیریم فاطمه فرموده:من گریه ی این رو دوست دارم نگهش دارید. یه عده قرار بوده مریض شید خونه بیوفتید، مادرش گفته:من گریه این رو دوست دارم این بمونه. یه عده نمره پارسال نگرفتیم تا غدیر تو مجلس مولا. مادر فرموده:علی جان این رو محرم بیارش. بابا یه نفر عروسی داره،ولیمه داره زنگ می زنند دعوت می كنند، كارت دعوت میدن، برای ابی عبدالله، حبیب خدا، عشق خدا،روضه گرفتی، همینجوری میآیی. تا فاطمه نخواد آب از آب تكون نمیخوره. دونه دونه ی شما رو بی بی دست گذاشته، تو بیا، تو بیا.....

زمان ایستاده،زمین نیم خیز،آسمان ایستاده

شده كربلایی به هر جا كه این كاروان ایستاده

عجب كاروانی كه در مقدم او جهان ایستاده

به پابوس عباس سر پنجه آب روان ایستاده

و می گوید اكبر هنوز ای خلایق عزا ایستاده

نه با قد رعنا، دم خیمه یك نوجوان ایستاده

هنوز اصغری هست سه شعبه كنار كمان ایستاده

و این راه شیری در آغوش یك كهكشان ایستاده

زمان پیش می رفت به آنجا كه یك نیم جان ایستاده

به جایی كه ارباب پریشان چو آتشفشان ایستاده

به آن لحظه ای كه نشسته است شمر و سنان ایستاده

به وقتی كه خنجر شده كُند و در استخوان ایستاده

زده دست و پا و پس از لحظه ای از تكان ایستاده

خودروضه بان نشسته ولی روضه خوان ایستاده

نشسته یزید و برای لبت خیزران ایستاده

حسین.....

بلند مرتبه شاهی رسید كرببلا

 كه آسمان همه در محضرش زمین می خورد

سپاه شام كه بود و سپر به هم می زد

و كوفه هم قدم لشكرش زمین می خورد

میان هلهله ها در كنار محمل ها

نبود دست خودش دخترش زمین می خورد

یكی یكی عَلم خیمه های عاشورا

به گرد خیمه گه خواهرش زمین می خورد

كنار محمل او رخصتی فرشته نداشت

كه جبرئیل همین جا پرش زمین می خورد

رسید بین خیام وزفرط دلشوره

اگر نبود علی اكبرش زمین می خورد

چه خوب شد كه اباالفضل در كنارش بود

نمی گرفتش اگر معجرش زمین می خورد

رباب هم كه از آن دور تیرها را دید

چقدر دور سر اصغرش زمین می خورد

گذشت روز دهم جان خویش را می دید

بلند می شد و با پیكرش زمین می خورد

دوید تا كه بگیرد سر عزیزش را

كه دید پشت سرش مادرش زمین می خورد

سری به نیزه بلند است در بر زینب

مُدام رأس یكی در برش زمین می خورد

حسین رفت و اسیر ستم شد آل الله

حسین بود ولی همسرش زمین می خورد

با عزت و احترام ارباب ما اومد كربلا،اما مثل ده روز دیگه زینب صدا می زد:

زینت دوش نبی روی زمین جای نیست

ارباب من و شما كه به دنیا اومد، همون روزهای اول مادرش فطمه سراسیمه بر پیغمبر وارد شد،دست روی دست می زد، دیدی بچه ام رو بردند،دیدی یهود كار خودش رو كرد،بچه ام رو بردند، گریه می كرد.رسول خدا فرمود:فاطمه جان چی شده؟ عرضه داشت بابا: حسینم تو گهواره اش نیست. آخه حسین وقتی توی گهواره ست، هر موقع مادر خوابش می برد گهواره خودش تكان می خورد. بابا جان گهواره بیدار میشوم تكان میخوره. می فرماید: فاطمه تو كه به كارهات می رسی، جبرائیل میآد گهواره رو تكان میده، افتخار جبرائیل اینه بشینه كنار گهواره ی حسین. بی بی بیدار شد دید حسینش نیست برا باباش گفت،فرمود:نگران نباش، حسین ِ تو رو به آسمان بردند،یه عده از ملائكه نمی تونند بیان زمین زیارت حسین. سُكان سماواتند،ملائكه ی عرشند نمی تونند جابه جا بشوند خدا اجازه نداده، اما خدا اجازه فرموده حسین و عالم بالا ببرند، ملائكه حسین رو زیارت كنند. ناراحت نباش الان بری تو حجره هست. فاطمه وارد حجره شد دید ابی عبدالله خوابه. اما یه فرقی كرده حسین،لباسی كه فاطمه تنش كرده بود دیگه تنش نیست، لباسه حریر بهشتی تنشه. بابا جان لباس حسینم رو من خودم دوختم و خودم بافتم و خودم نخش رو ریسیدم. چرا عوض كردند لباس بچه ام رو؟ فاطمه جان در عالم بالا، همه چیز لطیفه، لباس لطیفه، ملائكه طاقت نیآوردند لباس دنیایی تن حسین باشه.خودم براش دوخته بودم من لباس حسینم رو می خوام، باشه لباسش رو عوض كردند،اینطوری ملائكه طاقت نیآوردند لباس ارباب ِ من و شما رو عوض كردند،آی بمیرم خواهر اومد بالا سرش

زینت دوش نبی روی زمین جای نیست

حسین.....

ای خدا به آبروی ابی عبدالله فرج آقامون برسان

روضه شب دوم محرم - خوب است روضه، روضه ی ارباب بهتر است - حاج محمود کریمی 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1569 زمان : نظرات (0)

 حاج محمود کریمی

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم کنْ لولیک الحجة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه ..........

محرم آمد و شد موسم عزای حسین

 سیاه پوش، فلک گشت از برای حسین

 گر از خدا طلب خون بها، حسین کند

 به جز خدا، به خدا نیست خون بهای حسین

تو ای دو دیده ی من مرهمی ز اشک بساز

که مرهمی ننهد کس به زخم های حسین

فرمودند:گریه ی شما مرهم زخم های سید الشهداست.

 ستاره بار چرا، چشم آسمان نشود؟

 که از ستاره فزون بود، زخم های حسین

 ز زخم تازه جوانان دلم همی سوزد

 که بوی مشک دهد خاک کربلای حسین

 فدای راه خدا کرد جان و هر چه که بود

 که جان خلق دو عالم شود فدای حسین

به متکا ندهم تکیه، چون به یاد آرام

 خاک کربلا گشت متکای حسین

صورت روی خاک گذاشت آقای ما

 از آفتاب قیامت گریزگاه مجوی

 به جز پناه حق و سایه ی لوای حسین

حسین ....آرام جانم

حسین....روح و روانم

اگر رضای خداوند را همی طلبی

بجوی رضای خدا را تو در رضای حسین

هلال ماه محرم در اومده، محرم اومده، صدای ناله ی فاطمه داره به گوش می رسه، ای غریب مادر

السلام علیک یا مسلم بن عقیل

کوفه دل خواهم نبود،هیچ کس

با گریه های گاه و بی گاهم نبود

کوفیان امضاء زدند آنقدر که

 پای نامه جای امضاء هم نبود

صبح پیمان بستند و تا نماز ظهر

در مسجد دگر جا هم نبود

بعد مغرب هیچ کس فکر مسلم هیچ

 حتی فکر مولا هم نبود

دست هایم بسته شد باز هم

 شکر خدا، ناموس همراهم نبود

در کوفه آب نیست،اینجا

به تشنه آب رساندن ثواب نیست

نامه دروغ بود، پیمان کوفه

روی حساب و کتاب نیست

گشتم میان شهر،غیر از خرابه

هیچ کجا جای خواب نیست

جز دست های  زجر، اینجا

برای حرف سه ساله جواب نیست

گهواره ساز شهر، تیر سه شعبه ساز شد

این بی حساب نیست

بیچاره همسرت جایی

برای بازی طفل رباب نیست

در کوفه زینتی دور دو دست

دختر تو جز طناب نیست

کوفه میاحسین اینجا

برای مرکب زینب رکاب نیست

من فکر زینبم جای مخدرات

که بزم شراب نیست

روز اول که اومد کوفه لجام اسبش داشت پاره می شد، هر کی گرفته بود یه طرف می کشید، آقا جان خونه ی ما بیا، سفیر حسین، بنی هاشم و عموت علی به گردن من خیلی حق داشت، چه گرفتاری هایی داشتم، عموت علی حل کرد، حسنین حل کردند، ما به علی و بچه هاش مدیونیم، اقا تو رو خدا بیا خونه ی ما، مسلم مونده بین این همه منزل کجا رو انتخاب کنه،این از روز اول. اما شب های آخر، سه شب تو کوچه های میگشت، تو خرابه ها.کی؟ مسلم... ...خطرناک ترین حیوان میشه سگ ماده اگر، بچه هاش همراهش باشند، اگه به بچه هاش بخواد آسیبی برسه، از هر حیوانی درنده تر میشه. گفت: میدیدم از لای در، داشتم نگاه می کردم، مسلم داشت راه می رفت، توی تاریکی ، از کنار یک سگ ماده رد شد، بچه های سگ هم دورش بودند، مسلم توی افکار خودش بود، یه مرتبه تا رد شد این سگ  ماده بلند شد جلوی مسلم شروع کرد پارس کردن، نعره میکشید. پلکش رو بهم نزد مسلم. ترس اصلاً با مسلم قهره، ترس اصلاً راهی تو بنی هاشم نداره. یه بچه ی سیزده ساله اش میگه: اهلا من العسل، چقدر خوبه من برا تو کشته بشم. علی اکبرش فرمود: ألسنا على الحق؟ ما بر حق هستیم؟بله عزیزم. عیبی نداره هزار بار برا تو بمیرم. تکان نخورد مسلم. اما همین مسلم با این جرأت و جسارت و شجاعت. داره نامردی ها رو می بینه، اینقده راه رفت، آخر خسته کنار یک دری نشست، در باز شد یه پیره زنی،بیرون اومد. کنیز اشعث بن قیس بود این پیره زن، در رو باز کرد، گفت:ای مرد اینجا چه میکنی؟ مگه نمیدونی حکومت نظامی است، می گیرنت؟ غریبه ای؟ سلام رو جواب داد مسلم. فرمود: اگه آب خوردن داری برای من یه ظرف آب بیار. یه ظرف برای آقا آورد، جان عالم فدای حضرت مسلم، خیلی آقا بوده، وقتی میخواست از پیش امام حسین علیه السلام بره سمت کوفه، سه بار اومد خداحافظی کرد، اما حسین تو بغل مسلم غش کرد. اینقدر مسلم رو دوست داشت. حالا غصه یکی دو تا نیست، از یک طرف نامه نوشته آقا بیا، همه مستعدند، همه آماده اند شما بیایید، حالا دنبال یه راهی میگرده بگه  آقا نیا، دلشوره از این طرف تو کوچه ها داره راه میره، به این خونه رسید ، پیر زن اومد،طوئه رفت آب آورد برای مسلم، آب رو نوش جان فرمود: ظرف رو به پیره زن داد، پیر زن  اومد وارد بشه، طوئه نگاه کرد دید باز سر جاش نشسته، گفت: چرا نمیری خونه ات؟ مگه زن و بچه نداری دلواپست باشن؟ پاشو برو خونه ات. فرمود: من توی این شهر خونه ندارم. طوئه یه مرتبه دلش لرزید، شما کی هستید؟ فرمود: من مسلم بن عقیلم. آقا جان من کنیز شما. در رو باز کرد، تشریف بیآرید داخل، مسلم وارد خانه شد، یه حجره ای بهش داد، رفت، آب آورد دست و پای مسلم رو شست، استراحت کن، اما پسر من از عوامل ابن زیاد ، اگه بفهمه،فهمید پسرش، از رفتار مادرش فهمید. خبر داد خانه را محاصره کردند، تهیدید کردند به سوزاندن خانه، مسلم دید اگه خونه رو آتیش بزنند این پیره زن بی خانمان میشه، از روی دیوار رفت، پشت بام، جنگ و داخل کوچه کشید، این پیر زن صدمه نخوره، چقدر مرده، فوج فوج نیرو فرستادند، آخر سر خبر دادند به ابن زیاد، عمر سعد ملعون گفت: فکر میکنی من رو به جنگ یکی از بقّال های کوفه فرستادی، اینها با ترس میانه ای ندارند،اینها از بنی هاشمند. شهر پر شد از  دشمنان مسلم بن عقیل، شروع کردند از پشت بام ها نی ها رو آتیش زدن، ریختن روی سر آقا، عمامه سوخت، لباس یه مقداری سوخت، این اولین باری نبود آتیش می ریختند از روی بام ها، اتیش که می ریختند، مسلم یاد آمدن زینب بود، محاصره اش کردند، آخر توی یه گودالی که کنده بودند، مسلم رو هدایت کردند. چه مسلمی؟ توی تاریخ اومده، اگه یقه کسی رو میگرفت تو درگیری، یا کسی رو میخواست از سر راه برداره، پرت میکرد روی بام خانه. توی گودال هم دیدند حریفش نمیشن، امان نامه براش آوردند.دستاش رو بستند، آوردن دارالاماره، دندانش هم شکسته بود، داشت وارد دارالاماره می شد، پیرمردی دم در بود، فرمود: یه ذره آب میدی من بخورم. پیرمرد گفت:آب بهت نمیدم از حمیم جهنم بنوش. وارد دارالاماره شد، به عمربن سعد فرمود:من سه تا وصیت دارم،زره و شمشیر من رو بفروش بدهی من توی این شهر رو صاف کن. انجام میدی؟گفت: انجام میدم. دوم اینکه وقتی سر از بدنم جدا شد من رو یه جایی دفن کن، میدونست اینها دفن بکن نیستند.بدن می مونه. سوم اینکه یه نامه بنویس آقام نیآد. عبیدالله گفت:چی گفت: همه رو گفت. عبیدالله گفت:باشه اولی که عیبی نداره زره رو بفروشید بدهیش رو بدهید، دومی هم بالاخره بدنش رو دفن میکنیم. نامه رو هم نمیخواد بنویسی. بردنش بالای دارالاماره. گفت: دو رکعت نماز بخونم، اجازه ندادند. برگشت رو به سمت ابی عبدالله، هی زیر لب می گفت:آقا نیا، اینها دارند شمشیر تیز میکنند، اینها به دختراشون قول سوغاتی دادند، بازار نیزه فروش ها داغه، حسین نیا. اما رفقا، مسلمم که به شهادت رسید اول رو دارالاماره سر از بدنش جدا کردند، بعد بدن رو از روی دارالاماره روی زمین انداختند، بعد سر رو انداختند پایین روی زمین، بعد به پای مسلم یه طنابی بستند تو کوچه ها میکشیدند. چی میخوام بگم؟شباهت هایی هست و هم تفاوت هایی با اباعبدالله الحسین علیه السلام. مسلم تو گودال گیر کرد، ارباب ما هم تو گودال زمین افتاد، اما مسلم رو اول سر از بدنش جدا کردند بعد تو کوچه ها کشیدند، جان عالم فدای اون آقایی که اول هزار و نهصد و پنجاه زخم خورد، بعد با دوازده ضربه از قفا سرش رو بریدند. حسین....

تشنه ام دید ولی حرمله آبش را داد

شمر همراه سنان بود شرابش را داد

خنده ی ابن زیاد است خدا رحم کند

مستی زجر زیاد است خدا رحم کند

حاضرم جان دهم اما بدنت را نکشند

دهنم خورد شود پیرهنت را نکشند

این همه نعل اگر پشت تو  را می شکند

ساربان گفته که انگشت تو را می شکند

شب اول  یا مسلم بن عقیل، اگه قراره از سر سفره ی تو به من چیزی برسه، خیلی خوبه، شب اول به ما نگاه کن، آقا جان...حسین....

روضه شب اول محرم و شهادت مسلم بن عقیل (ع) - محرم آمد و شد موسم عزای حسین - حاج محمود کریمی 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 816 زمان : نظرات (0)

 

محرم  لباس سیاه و روضه

خدا رو شکر به آرزوم رسیدم

برا نشستن سر سفرۀ اشک

خدایی خیلی انتظار کشیدم

تو خونه قبل اینکه هیئت بیام

دست پدر مادرم و بوسیدم

صدقه سری دعای اوناست

امشب اگه لباس سیاه پوشیدم

همه ما خیلیا رو میشناسیم

که این شبا با خدا آشتی کردن

بعد یه عمری توی خاکی رفتن

حالا یه نوکر و یه روضه گردن

ایشاالله یه روزی بشه که آقام

خودش بیاد یه روضه ای بخونه

از دهنش روضه شنیدن داره

صاحب عزا آخه صاحب زمونه

هر روز داره جلو چشاش میبینه

چیزایی رو که ما فقط شنیدیم

تو روضه ها تا پای مرگ میرفتیم

تازه با اینکه هیچی رو ندیدیم

این شبا هر کجا صدای روضه ست

حضور داره و این یه اعتقاده

نگاه به روسیاهی من نکرد

تو جمعمون آدم خوب زیاده

آسمون دلش بازم گرفته

از ابر چشماش داره خون می باره

داغ دلش دوباره تازه میشه

کربلا رو تو خاطرش میاره

*تکیه میزنه به دیوار خانۀ خدا  الا یا اهل العالم انا الصمصام المنتقم من شمشیر برندۀ انتقامم ، بعد می فرماید  الا یا اهل العالم ان جدی الحسین قتلوه عطشاناً  الا یا اهل العالم ان جدی الحسین طرحوه عریاناً  ألا یا أهل الْعالم إن جدی الْحسین سحقوه عدواناً *

قصه از اونجایی شروع شده که

نامه نوشتن که بیا ، باهاتیم

نگفته بودن که چقدر بی وفان

نگفته بودن تا کجا باهاتیم

پیک امیر ، غریب تو شهر کوفه

دنبال یه جرعۀ آب میگرده

جز زنی که مردونگی بلد بود

دری به روش هیچ کسی وا نکرد

*دید تکیه داده به دیوار خونه ش اومد بیرون ، گفت این موقع شب اینجا چه کار می کنی؟  حکومت نظامیه ، برو خونه ت  دید سرو پایین انداخته مسلم ، جوابی نمیده  گفت ، زن بچه ت نگرانت میشن ، برو خونه ت  دید بازم جواب نمیده ، گفت مگه تو ، تو این شهر کس کاری نداری ؟؟  برو خونه کس کارت  دید آروم آروم داره گریه می کنه  گفت آی پیرزن من اینجا غریبم  کسی رو ندارم  تو کی هستی ؟ فرمود من مسلمم ، سفیر حسین

به آقام نامه نوشتم که مردم موافق تو هستند ، بیا کوفه ؛ بمیرم برا مسلم ، شب تو خونۀ طوعه سر کرد دم دمای صبح ریختن تو خونۀ طوعه ، غوغایی شد شهر  در خونۀ طوعه رو زدن ، طوعه اومد در رو بره باز کنه ، گفت تو نرو ، من خودم میرم در خانه رو باز می کنم  اینا حیا ندارن  نمی خوام به تو جسارتی بشه  یه بار مدینه یه زن از ما رفت پشت در خونه  برا همه مون بسه *

 از روی پشت بوم ها سنگ میزدند

رو لب مسلم ناله ای حزینه

اگه حسین پاش برسه به کوفه

عاقبت کارش آخه همینه

گریه میکرد برا اون آقایی که

اهل و ایالش و داره میاره

پشیمون از نامه ای که نوشته

پشیمون و چاره ای نداره

*طعنه زد،گفت چرا گریه می کنی؟ دنبال حکومت اومدی ، دنبال ریاست اومدید از شما بنی هاشم بعید گریه کنید  سرشوبالا گرفت ، گفت نامرد «لا أبْكی على نفْسی! و لا أبْكی لأهْلی» برا خودم گریه نمی کنم  «ولکن أبْكی علی الحسین و آل الحسین» دست زن بچه ش رو گرفته داره میاد  عرضم تمام  فقط شنیدی دست زن بچه رو گرفته داره میاد  هی دم آخر رو دارالاماره دست پشت دست میزد ، خدا چه کنم  زینب داره میاره  خانمی که یحیی مازنی ، همسایۀ امیرالمومنین ، میگه 40 سال من همسایۀ علی بودم  ولی سایۀ زینب ندیدم  کجا بودی مسلم ، دختر علی رو از این شهر به اون شهر میگردوندن

من کجا ، کوچه و بازار کجا

منی که غیرت ناموس کبریا بودم

یکی ز پرده نشینان مرتضی بودم

فلک ببین زکجا تا کجا کشیده مرا

به شام و کوفه ، زکرببلا کشیده مرا

ای حسین...

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 272 زمان : نظرات (0)

از ما زمینیان به شما آسمان سلام

امشب شب ِ شهادت ِ امام عسكری است، امشب یه جور دیگه ای باید ناله بزنی،اول از همه باید بگی آقا جان سرت سلامت، آقاجان آجرك الله، دو ماه برا جدت گریه كردیم و ناله زدیم و سینه زدیم و عرض ادب كردیم، اومدم بگم: آقای من قربون شال عزای به گردنت،آخه چقدر غم و غصه به دلت داری؟چقدر آقا جان اندوهگین و ناراحتی؟ نبینم آقامو توی غصه

از ما زمینیان به شما آسمان سلام

مولای دلشکسته، امام زمان سلام

خیالم راحت ِ هر عزایی رو گفتم آقام صاحب عزاست،با اعتقاد گفتم،اما مطمئنم امشب شما دم در ِ جلسه ایستادید

 این روزها هزار برابر شکسته ای

حالا کجای ِ روضه ی بابا نشسته ای

 رخت سیاه  ِداغ پدر کرده ای تنت

قربان ریشه های نخ شال گردنت

 آماده می کنی کفن و تربت و لحد

مرد سیاهپوش، خدا صبرتان دهد

خیلی از شهادت ِ امام حسن مجتبی 28 صفر نگذشته، اعتقاد من بر اینه هر دوی این امام  حسن ها مادری هستند،اصلاً اسم امام حسن بیاد باید اسم مادرش بیاد،از شهادت امام مجتبی تا شهادت امام عسكری چند روز میگذره؟27صفر تا 9 ربیع،از شما سئوال میكنم،همه ی شما بزرگ شده ی پای منبرید،با ناله جواب من وبدید، از اون شهادت تا این شهادت چه به سر ِ مادر ِ ما اومده؟ یكی بگه مادر من حالش چه طوره؟ یكی بگه خبر از مادر سادات داره یا نه؟ یه نفر پاشه بره میدنه سراغ بگیره

  گویا دوباره بی کس و بی یار وخسته ای

این روزها کنار دو بستر نشسته ای

 انگار غصه دار جراحات سینه ای

گاهی به سامرایی و گاهی مدینه ای

 یکبار فکر زهر و دل ِ پر شراره ای

یکبار فکر واقعه گوشواره ای

 با اینکه بر سر ِ پدر ِ دیده بسته ای

اما به یاد مادر پهلو شکسته ای

روضه شهادت امام حسن عسكری سید مهدی میرداماد- قسمت پایانی:

اسم زهرا میاد باید دستت رو مشت كنی بزنی توی سینه ات، ترك ها می خوان مادرشون رو صدا بزنن میگن:آخ ننه،ننه،ننه، من یه جمله آذری تقدیم كنم به آقا امام زمان،میگن:یارالی ننه، معنی كنم،مادر ِ زخمی ِ من، مادر ِ پهلو شكسته ی مكن، آقا جان به شما معتمد زهر داد جگرتون رو پاره كرد،شما جوان بودید به شهادت رسیدید، باز 28 سال داشتید،اما مادر ِ ما 18 سال بیشتر نداشت، امام عسكری رو به زهر كشتند، تاریخ هم نوشته، اصلاً هر كی از دنیا بره باید دكتر علتش رو مشخص كنه امضا كنه تا جواز دفن بدن،دلیل شهادت امام عسكری معلومه،اما من از شما سئوال میكنم یه مادر ِ هجده ساله ی باردار؛ مادری كه بین در و دیوار افتاد رو زمین،دلیل  شهادتش چیه؟ امام باقر دلیل شهادت رو خودش عنوان میكنه، فرمود سبب ِ شهادت مادر ما:الهی بشكند دست مغیره ... اینقدر نانجیب با ضربه ی غلاف بازوی ِ زهرا رو هدف گرفت، بگو :یازهرا...،سبب امام عسكری زهر بود،سبب مادر ما ضربه های غلاف بود،اما سبب شهادت جد ِ غریبش حسین، وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ،ای حسین.....

 

 

تعداد صفحات : 48

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 73
  • تعداد اعضا : 347
  • آی پی امروز : 450
  • آی پی دیروز : 656
  • بازدید امروز : 1,443
  • باردید دیروز : 6,157
  • گوگل امروز : 11
  • گوگل دیروز : 34
  • بازدید هفته : 15,968
  • بازدید ماه : 15,968
  • بازدید سال : 1,331,001
  • بازدید کلی : 19,836,829